سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهدی مشکات ـ شعرونظر

ضمن عرض سلام وتحیت وتبریک به مناسبت  میلاد پر برکت امام مجتبی صلوات الله علیه

دو نکته درمورداین مثنوی رامدنظرشریفتان داشته باشید  

 :1 ـ این مثنوی طولانی ست ودراینجا فقط بخشی ازقسمت اول آن تقدیم می شود

2 ـ این شعر ،بیشتردر فضای سبک سنتی است پس با نگاه وتوقع شعرمدرن مطالعه نفرمایید 

 

***

...شکنجیده گیسوی مطلق ببین

در آیینه ی حق، رخِ حق ببین

 

تولّا تولّا، شکن در شکن

زدامان مولا برآمد «حسن»

 

حسن رو، حسن خو، حسن خلقت است

همه حُسن عالم از آن طلعت است

 

ببین گردش ماه در ساغرش

جهان روشن از دیده ی مادرش

 

تبارک تبارک به قدّ حسن

مبارک مبارک به جدّ حسن

 

قمر رو، شغبْ مو، شکیلاستی

سپیده زقنداق او خاستی

 

«شُبَر» بین که شبه رسول آمده

به اتمام قوس نزول آمده

 

سماواتیان پرچم افراشته

مناجاتیان دست برداشته

 

رسولان حق با سرود و سلام

گشودند درهای دارالسّلام

 

مژه در مژه حوریان صف زدند

دف از کف بدادند و هم کف زدند

 

نکویَشتگان، مو فروهشتگان

گهر رشتگان، مژّه برگشتگان

 

همه گوهر و گِردَنا باختند

ترنج از کف خویش نشناختند...

 

به حُسن و به خُُلق چنین آفرین

به حُسن حَسن آفرین، آفرین

 

بنه ساقی امشب شراب مجاز

که حقِ ستایش نگفتیم باز

 

چنان مستم از درک زیبایی­ اش

که معذورم از ترک سودایی­ اش

 

چگونه بگویم زحالات او

که درمانده‌ام در خیالات او

 

زبخشیدن او چه دم برزنم

که دریا نمی­گنجدم در قلم

 

چه گویم ز راز مقامات او

چه گویم زناز کرامات او

 

چه گویم؟ چه گویم از آن بهترین

تبارکْ زدِ احسن الخالقین

 

اگر دفتر آرم من از پرنیان

و گر نسخه گیرم ز رسم بتان

 

اگر از درختان مداد آورم

زدریا مرکّب سواد آورم

 

اگر پشت در پشتِ من، یک به یک

چه اِنسی و جنّی، چه حور و ملَک

 

به تحریر، عالم نویسا شوند

بم و زیر، از دم نکیسا شوند

 

نه شرحی توان گفت از خوی او

نه یک پرده از گوشهْ ابروی او ...

 

***

...چو نمرودیان فتنه افروختند

چو نامردمان کیش بفروختند

 

چو دینار و دین در هم انداختند

دل قرص مردم به نان باختند

 

چه طوفانی از شام انگیختند

که از کشتی نوح بگریختند؟

 

رَمِ فتنه آخر زمان کرده بود

دد و دام، قصد شبان کرده بود

 

زنان و زمان گوی و چوگان شدند

زنا زادگان مرد میدان شدند

 

چنان شد مزاج زمان زهر کام

که مردان به مردن بگفتند: کام!

 

بدین روی آن شاه خضرْآشنا

به حکمت پذیرفت اصلاح را

 

شکستی بدان کشتی نوح داد

شکستی کز آن صد درستی بزاد

 

که تا آن سفینه ء هدایت نشان

امان یابد از مکر سفیانیان(!)

 

همان کرد کاندر سقیفه ء خراب

از این پیشتر کرد آن آفتاب

 

رسالت همین بس مر آن ماه را

که بنمود از راه، بیراه را

 

چُنان انبیای سلف از تلف

نگه داشت مستضعفان خلف

 

نکشت او اگر خصم صد برگ را

ولی کشت با صلح خود مرگ را

 

چنان آب لطفی بر آن نار داد

که شیطان چو نمرود شد نامراد

 

«اشدُّ من القتل» اگر فتنه است

حسن فتنه را کُشت و از قتل رست

 

فرو داشت جمع بداندیش را

نکوداشت اَلباقی کیش را

 

گذشت از سر شام، آن مهرْذات

که «انّ الحسَن یُدرِءُ  السّیئات»

 

گذشت از جهولان و معجز نبَست

که حلم ولیّ برتر از معجز است!

 

اگر شمسِ‌ غیرت پر اخگر بوَد

ولی تاب مهرش چو مادر بود

 

که مهد زمین را نوازش کنان

شب و روز در گردش آرد نهان

 

شقایق نهادان نهان سوختند

که سینای عالم برافروختند...

 

بدین قصّه در حجره آن ماه شد

چنین بود یوسف که در چاه شد

 

                                         1377

..............................................................................................................

ساروان بارمن افتاد ـ خدارا مددی/که امید کرمم همره این محمل کرد

حاجتی  به محضرکریم اهلبیت دارم لطفا شماخوبان هم دعا کنید ممنون میشوم ....  دست نوازشگر ومهربان حضرتش برسرهمه  شما عزیزان  وهمه ی بندگان خداوند 


ارسال شده در توسط مهدی مشکات(بیاتی)